غدیر، نشانی آرامش
(خلاصۀ جلسۀ اول)
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر تهران، 18 ذیالحجّه 1437)
"الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ(عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ)."
غدیر، عید ولایت است و ولایت امام، تنها نشانیِ امنیت و آرامشِ جان ماست. میخواهیم ببینیم امام برای امنیت روح ما چه آدرسی داده؛ تا با دنبال کردن آن بتوانیم دریا شویم و از دنیا ذرهای درد نداشته باشیم جز درد دین، و هیچ حبّ و بغضی در دلمان نباشد جز حبّ علی و اولادش(علیهمالسلام) و بغض دشمنانش؛ تا در آخرالزمانی که با غیبت امام، هیچ چیز سر جایش نیست و حفظ دین مثل نگه داشتن آتش در کف دست است، آسیبی به جانمان نرسد.
خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبراکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید: "...قُلْ لاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى..."[1]، "قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ..."[2] و "قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلاً"[3]؛ یعنی پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) برای رسالتش از ما اجری نمیخواهد، جز پذیرش ولایت که آن هم برای خودمان است، نه برای او. البته برای همه هم نیست، بلکه برای کسی است که مسیر ربوبیت حقتعالی را انتخاب کند. سود این اجر هم اعطای پاداش دنیوی و حتی اخروی نیست؛ بلکه دقیقاً به خود فرد میرسد و نفس او را رفعت میدهد تا مالک خویش شود و از مالکیت هوی، شیطان، دنیا و اغیار رها گردد.
کمال، بذری است که در جان همۀ ما کاشته شده و بخواهیم یا نخواهیم، جانمان جویای کمال و ابدیت است. ما باید با معرفت که عین عمل است، مراقب این بذر باشیم تا آفتی به آن نرسد. آفتش چیست؟ افراط و تفریط در نحوۀ شناخت خود. اگر خود را کوچک ببینیم و گمان کنیم حدّ ما همین است که هستیم و آدم نمیشویم، به جایی میرسیم که شیطان را نیز بزرگ میبینیم و تسلیمش میشویم. این، بیماری خودسوزی است. اگر هم خود را بزرگ ببینیم و گمان کنیم خودمان همهکارهایم، به جایی میرسیم که خدا و امام و اولیاء هم برایمان کوچک میشوند و نمیتوانیم تسلیم و مطیعشان باشیم.
راه رهایی از این افراط و تفریط و رسیدن به تعادل، امام است. احدی هم جز امام و خدای او نمیتواند او را برای ما تعریف کند و نشانی آرامش و تعادل را نشانمان دهد. پس سراغ نهجالبلاغه میرویم تا امام را از کلام خودش بشناسیم. حضرت علی(علیهالسلام) در خطبۀ 87 ابتدا اوصاف انسانهای اهل معرفت را بیان میکنند. سپس دستۀ فسّاق را معرفی میکنند؛ یعنی کسانی که بیدین نیستند، اما منحرفاند و در مسیر عرفان نرفتهاند. پس از این هم دربارۀ انسان کامل میگویند که معیار حقّانیت دستۀ اول و نیز بطلان دستۀ دوم است؛ همان حقیقت "قَسِيمَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ" که در روایات گفتهاند[4]. شاید با مطالعۀ اوصاف دستۀ اول، از اینکه میتوانیم خلیفۀ خدا در زمین شویم، به افراط و خودبزرگبینی بیفتیم؛ یا از اینکه اقتضای اوصاف اهل فسق را داریم، دچار تفریط و خودکوچکبینی شویم. از همین رو امام، خود را به عنوان علَم اعتدال معرفی میکند تا از راه حق، منحرف نشویم:
"فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ! فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ؟ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ. فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ."
پس کجا میروید و چرا روی میگردانید؟ درحالیکه پرچمها برپا و نشانهها آشکارند و چراغها نصب شدهاند. گمراهی تا کجا و سرگردانی تا چه حد؟! حال آنکه خاندان پیامبرتان در بین شما هستند و آنان زمامداران حق، پرچمهای دین و زبانهای صدق و راستیاند. پس آنان را به نیکوترین منازل قرآن نازل کنید و تشنه و بیتاب به سویشان روید.
با این نشانههای روشن و علامتهای نصبشده، چرا باز این همه سرگردانیم؟ هر تصمیمی بگیریم، آرام نیستیم و مدام شک داریم که آیا درست بوده یا نه؛ بعد هم با کمترین ضرر دنیوی، پشیمان میشویم که چرا آن کار را کردیم! حتی اگر هم ناراحت و پشیمان نباشیم، آرامش و یقین نداریم و نهایتاً میگوییم: إنشاءالله درست میشود. به راستی چه عذابی بدتر از این سرگردانی، که نمیتوانیم قلب و خیال خود را نسبت به اعمال و اخلاقمان آرام کنیم؟!
امام میفرماید: اهلبیت(علیهمالسلام) در بین ما هستند. اما کو؟ امروز که عصر غیبت است. البته طبق روایات، امام زمان(عجّلاللهفرجه) در بیرون هم بین ماست، هرچند او را نمیشناسیم[5]. اما مهمتر از این، حضور او در درون ماست. زمامدار حق در درون ماست. پس چرا در این دنیای پر ظلم و خطر، وقتی گرفتار باطل میشویم، حق را فقط در بیرون جستجو میکنیم؟ برای همین است که هیچگاه او را نمییابیم. اگر در درون پیدایش کنیم، بیرون هم مییابیمش.
این آبشخور پربار، هست؛ منتها فقط زمانی ما را سیراب میکند، که تشنه واردش شویم. چرا ما تشنه نیستیم؟ چون اینقدر سراب به نام آب داریم که کاذبانه میپنداریم سیراب شدهایم و وقتی به این آبشخور واردمان میکنند، به آن احساس نیاز نمیکنیم و میبینیم قلبمان برای گرفتن آن وسعت ندارد. اما باز هم به خود نمیآییم و دنبال سراب دیگری میرویم! چگونه تشنه شویم؟
"أَيُّهَا النَّاسُ، خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ(صلّیاللهعلیهوآله) إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ، وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ. فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَاتَعْرِفُونَ؛ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ."
ای مردم، این را از خاتم پیامبران(صلّیاللهعلیهوآله) بگیرید که: همانا هریک از ما بمیرد، مرده نیست و هرکس کهنه شود، کهنه نیست. پس آنچه نمیشناسید، نگویید و همانا بیشتر حق، در آن چیزی است که نمیشناسید و انکار میکنید.
وقتی امام را جدا و دور از خود ببینیم و فقط در مفهوم بشناسیم، وقتی گمان کنیم او هم مثل ما زندگی میکند و بعد میمیرد و میرود، معلوم است تشنهاش نمیشویم. اما اگر بدانیم او حقیقتی است که هرگز نمیمیرد و حتی پس از مرگ و رفتن از دنیا، در هستی و در جان ما حضور دارد، تشنهاش میشویم. زمان، کهنه میکند؛ اما امام، فراتر از زمان است و مرگ و کهنگی ندارد. ولی ما حیات و حضور همیشگی امام را، نه به زبان، بلکه در قلبمان انکار میکنیم؛ وگرنه بیتابش میشدیم و دنبالش میرفتیم و آن وقت مگر میشد راه را نشانمان ندهد و آراممان نکند؟!
ما همین که به حرم امام برویم یا کنار کسی بنشینیم که برخی اوصاف امام را در خود ظهور داده، به همان اندازه آرامش میگیریم. چطور میشود حقیقت امام را در درونمان بیابیم و باور کنیم، اما آرام نشویم و همچنان پر از ترس و نگرانی باشیم؟ چگونه ممکن است این خطبه را بفهمیم، اما به قدرت تشخیص نرسیم و ندانیم وظیفهمان چیست؟
گفتیم بذر کمال و بقا در درون ماست و پرورش پیدا میکند. ابدیت، چشم به راه ماست و سیر و دگرگونی ما به سوی ابدیت، آنبهآن است. فقط باید مراقب باشیم چگونه به آخر میرسد. مثل نطفهای که قرار است متولد شود.
نطفهای که وارد رحِم مادر میشود، هم در دنیا هست و هم در دنیا نیست؛ چون رحِم مادر، تنها سهم او از دنیاست و هنوز به دنیای بیرون، راه ندارد. نطفه در بطن مادر، سیر تکامل خود را طی میکند. برای ما نُه ماه زمان میگذرد؛ اما برای نطفه، مراحل سیر است که میآید و میرود و وقتی متولد میشود و به دنیا میآید، دیگر نطفه نیست، بلکه نوزاد است. مقداری حرکت کرده و نطفگی، مضغگی، علقگی و... را پشت سر گذاشته؛ اما در آن، رسیده و از بطن به دنیا آمده است. درست است که بطن مادر، تنگ و تاریک است و دنیای بیرون نسبت به آن، بینهایت است؛ اما اگر نطفه، سیر تکاملش را در بطن به درستی طی کرده باشد، پس از تولد، دنیای بیرون چنان برایش شیرین و گواراست که سختیهای درون بطن به یادش نمیآید و اصلاً از آنچه سختی مینامد، چیزی همراهش ندارد.
در واقع، دنیا ظاهرتر است؛ اما نطفه در بطن نمیتواند آن را بیابد و پس از تولد، به عالمی میآید که چشم و گوشش ندیده و نشنیده است. قیامت هم برای ما همین است. ما همچون نطفهایم و دنیا بطنی است که در آن آمدهایم تا پس از طی سیر کمال، در قیامت محشور شویم و به فرمایش قرآن، وقتی پس از مرگ از ما بپرسند چقدر در دنیا ماندهایم، خواهیم گفت: تنها اندکی از یک روز[6]! ما مدتی در دنیا میمانیم و اینجا زمان را حس میکنیم؛ اما وقتی از دنیا برویم، همه چیز را در آن و لحظه مییابیم، چون این زمان، سیری بوده که در وجود کردهایم و از ابتدا به انتهای خود رسیدهایم. آنجا دیگر سختیهایی را که در دنیا داشتهایم، به یاد نمیآوریم و میتوانیم از وسعت عالم بینهایت، بهره ببریم؛ منتها به شرط اینکه سیرمان در دنیا درست بوده باشد.
پس بیایید همین امروز ابدیت را بیابیم؛ که بذرش در درون ماست. منتها طلب ابدیت و ورود به آن، برای کسی است که خارج از رحِم نرود و زمان حرکتش را در بطن باشد تا مادر، او را سیر دهد و به کمال برساند. مادری که ما را در این بطن پرورش میدهد، امام و ولایت است. اینجا جای سستی و شوخی گرفتن نیست. همانطور که زمانِ بودن نطفه در بطن مادر، شوخی نیست و باید درست تغذیه کند و از بطن خارج نشود.
نطفه در بطن، کاری نمیکند؛ تنها هرچه مادر خورد، او هم میخورد، هر حرکتی مادر کرد، او هم متناسب با آن میکند، هرجا مادر رفت، او هم میرود و... . حتی اگر بیماری و دردی داشت، مادر است که او را درمان میکند. کار نطفه فقط تبعیت و تسلیم است. کار ما هم در مقابل امام، همین است. ما فردای ابدیت را نمیبینیم، مگر اینکه مادری را که امروز وجودمان را سیر میدهد، پیدا کنیم؛ و اگر از میدان مادریِ او خارج شویم، قطعاً به افراط و تفریط میافتیم و از سیر کمال بازمیمانیم.
مادر در بطن خود، نشانی دنیا و دیدنیها و شنیدنیها و لذتهایش را به جنین میدهد و میگوید: بطن را مستقل نبین و در آن نمان، دست از پا خطا نکن و با من بیا که دنیا در انتظار توست. امام هم آنبهآن به ما نشانی میدهد و ما را به سوی ابدیت میبرد، تا در یک آن برسیم و ببینیم که او با ما چه کرده است. ما همیشه فقط اول قضایا را میبینیم و برای مضغگی و علقگی و... غصه میخوریم. اما اگر آخر کار را ببینیم که قرار است متولد شویم، از هیچ چیز دلتنگ نمیشویم. چون هستی رو به کمال میرود و اگر امام را پیدا کنیم، از هردو جهان آزاد میشویم. اما اگر به بذر وجودی خود اهمیت ندهیم و حقیقتِ جانمان را نیابیم، نمیفهمیم به کجا باید برویم و در مراتب میمانیم.
البته راههای رسیدن به خدا بسیارند. یکی با جلال میرسد و نه خود را مییابد، نه خدا را؛ یکی با جمال میرسد و هم خود را میبیند، هم خدا را؛ یکی هم با کمال میرسد و خود را ظهور حق مییابد. عدهای با عبادت و عدهای با معرفت؛ عدهای در ظاهر و عدهای در باطن؛ عدهای در دنیا، عدهای در برزخ و عدهای در قیامت؛ عدهای به اسم جامع و عدهای به مراتب نازلتر. به هر حال، همه به خدا میرسند؛ چه در سعادت و چه در شقاوت. اما آنچه بذر درون ما میخواهد، کمال مطلق و اعلی است و وقتی اهلبیت پیامبر(علیهمالسلام) در بین ما هستند، قلبمان نباید به هیچ مرتبۀ دیگری جز کمال مطلق، بالا و پایین شود.
علاّمه جعفری در قسمتی از شرح این خطبه مینویسند:
«مسیر این حرکت سازنده، عبارت است از تکاپوی آگاهانه از "انسان چنانکه هست" و گردیدن خویشتن به "انسان چنانکه باید باشد" در جهانی که رو به هدفی اعلی در جریان است.»[7]
تحقق این سیر در تمام طول تاریخ، با ولایت علی(علیهالسلام) میسّر شده که با انبیاء و امتهای گذشته، در سرّ و خفا بوده و با پیامبر خاتم(صلّیاللهعلیهوآله) آشکار. پس مسئولیت ما بسیار بیشتر از آنهاست و تلاش دوچندان میطلبد؛ چون حضرت علی(علیهالسلام) به دنیای ما هم آمده است، ولی به دنیای آنها نیامده بود.
در این سیر که بطنی میخواهد و مادری، انسان، خود را شخصیتی شجاع، متعهد و مسئول در تدبیر حیاتش میبیند و دست به دست مادر و مربّی میدهد تا با همراهی او، از اوج محبت خدا و محبوبانش بهرهمند شود. منتها شرطش تشنگی است. البته امام به هر حال، همه را حرکت میدهد؛ اما کسی که خود را به دست او نداده باشد، دیگر به سوی کمال و سعادت نمیرود.
ما که در بطن ولایت حرکت میکنیم، اگر خود را ببینیم، میپنداریم در زمان حرکت میکنیم و عبادتمان برای فرار از عذاب، رسیدن به پاداش و انگیزههای شخصی میشود. اما اگر مادر را ببینیم، رنگ انجام وظیفهمان به کلی تغییر میکند؛ چون فقط عاشق مادریم و هرچه کنیم، از خود نمیبینیم، بلکه میدانیم اوست که ما را میپروراند. لذا هرگز جذب هیچ نامادری نمیشویم و نه ترسِ از دست دادن داریم، نه برای به دست آوردن، دست و پای بیهوده میزنیم. مملو از عشق و سلم و صفا میشویم و دیگر هیچ حبّ و بغض شخصی برایمان نمیماند.
محبتی که اینجا به ولایت پیدا میکنیم، احساس شخصی به امام نیست؛ بلکه عشقی است که با آن، خود را فراموش کنیم و جز او نبینیم. همچون علاقۀ نطفه به مادر در بطن، که هرچه آنجا اتفاق بیفتد، نطفه با آن همراه میشود. بدون این محبت، فقط برای نتیجه، کار میکنیم و هیچ وظیفهای را نمیتوانیم بدون حساب سود و زیان شخصی انجام دهیم. یا نتیجهاش را همین جا از مردم و امام و خدا میخواهیم، یا توقع داریم فردای قیامت، خدا جبران کند. این یعنی فکر میکنیم خودمان حرکت کردهایم؛ اما مگر نطفه میتواند خارج از بطن، حرکتی کند؟!
این مفاهیم در گوش و هوش، اثر نمیکند؛ انقلاب در وجود میخواهد. یافتن نشانی ابدیت در دنیا، خوشایندترین چیزی است که میتوانیم داشته باشیم و لذتی بالاتر از آن نیست. به بیان روایات: مردم در دنیا خواباند[8]؛ چه خوب که همین جا بیدار شوند و مبدأ پرورش بذر وجودشان را بشناسند و با او حرکت کنند. اصل بیعت با امام هم یعنی همین که ببینیم او ما را حرکت میدهد و با او برویم. این، حقیقت غدیر است. آیا ما به اینجا رسیدهایم یا فقط جشن میگیریم؟
[1]- سورۀ شوری، آیۀ 23. بگو: بر آن [رسالتم] اجری از شما نمیخواهم، مگر مودّت نزدیکانم.
[2]- سورۀ سبأ، آیۀ 47 : بگو: اجری که از شما میخواهم، برای خودتان است.
[3]- سورۀ فرقان، آیۀ 57 : بگو: بر آن کسی که بخواهد راه پروردگارش را در پیش گیرد.
[4]- الكافی، ج4، ص570.
[5]- كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص145.
[6]- سورۀ یونس، آیۀ 45.
[7]- ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج14، ص162.
[8]- بحارالأنوار، ج50، ص134 : "النَّاسُ نِيَامٌ، فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا"؛ مردم، خواباند و چون بمیرندف بیدار میشوند.
نظرات کاربران